در این مطلب گزیده ای از اشعار عاشقانه کوتاه و بسیار زیبای محمود درویش را آماده کرده ایم، برای مطالعه این متن های زیبا در ادامه با وب ایرانی باشید همراه باشید.
گاه در وجودمان به قبرستانی محتاجیم
برای چیزهایی که درونمان میمیرند
زندگی از من میخواهد
که فراموشت کنم
و این چیزیست که
دلم نمیتواند بفهمد
غربتِ کسی نباش
که وطن دیده تو را
هر که بی عشق است
از زمستان
بیم خواهد داشت
تو با قهوه ام
در لذت و تلخی و عادت
همانند شدی..
ما سالها اندوه را
بر دوش کشیدیم
و صبح طلوع نکرد
اندکی از تو
بسیاریست از همه چیز…
برای اثبات عشقم به تو
چهار شاهد دارم
حال آن که
برای اثبات هر قضیهای دو شاهد لازم است
تپش قلبم
لرزش بدنم
تکیدگی جسمم
بندآمدن زبانم
چشمانت تیغی ست در دل
مرا می رنجاند ..
و آن را می پرستم ..
جز اندیشیدن در چین و چروک دریاچه،
چیز دیگری برایم نمانده است ..
فردایم را از من بگیر و دیروزم را بده ..
و بگذار با هم بمانیم.
آهسته گذر کن، ای زندگی، تا تو را
در اوج کاستی پیرامون خود ببینم.
چقدر در جست و جوی خویشتن و تو،
تو را در گیرودارت از یاد بردم.
و هر بار که به رازی از تو پی بردم.
با لحن تندی گفتی: چقدر نادانی!
به غیاب بگو: مرا کم داشتی
و من حضور یافتم… تا تو را کامل کنم!
عشق چون موج است
تکرار افسوس ما بر گذشته
اکنون
تند و کند
معصوم ، چون آهویی که از دوچرخه ای جلو می زند
و زشت ، چون خروس
پر جرئت ، چون گدایی سمج
آرام چون خیالی که الفاظش را می چیند
تیره ، تاریک
و روشنایی می بخشد
تهی و پر از تناقض
حیوان ، فرشته ای به نیرومندی هزار اسب
و سبکی یک رویا
پر شبهه ، درنده و روان
هرگاه عقب بنشیند ، باز می آید
به ما نیکی می کند و بدی
آن گاه که عواطف مان را فراموش کنیم
غافلگیرمان می کند
و می آید
آشوبگر ، خودخواه
سروَر یگانه ی متکثّر
دمی ایمان می آوریم
و دمی دیگر کفر می ورزیم
اما او را اعتنایی به ما نیست
آن گاه که ما را تک تک شکار می کند
و به دستی سرد بر زمین می زند
عشق
قاتل است
و بی گناه
منبع: اشعار محمود درویش